آبانماه 91
پسر عزيزم معروف شده به "حادثه ساز".... اصلن نميشه يه لحظه تنهاش گذاشت چون معلوم نيست چه خسارتي به بار مياره پنج شنبه فقط يه لحظه تنهاش گذاشتم چند منظوره رو ريخت رو فرش دستباف ابريشمي مامان و كلي خرج گذاشت رو دست بابا ولي به قول بابا فداي سرش... ديروز جمعه هم خاله سيما و بچه هاش به خاطر اون اومدند خونمون و كلي باهاش بازي كردن و آخر سر هم در حاليكه داشتند از حال مي رفتند (از بس كه با اين فسقلي بازي كرده بودن) رفتند ولي باربد همچنان پر انرژي اونا را با چشمك و باي باي بدرقه كرد.. كلا هفته پيش براي مامان سخت گذشت چون اقا به خاطر دندون دراوردن مدام پ ي پ ي مي كرد و بيچاره مامان هي بايد اونو مي شست تازه نتونست عروسي دوستش نيلوفر جون...
نویسنده :
مريم
11:52